تنهایی و غربت...
چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۴۰ ق.ظ
وقتی سریال مختارنامه پخش می شد هر چه به قسمت های آخر نزدیک تر می شد دیگر دلم نمی آمد فیلم را ببینم...اینکه مختار تنها بماند و و با تنی چند از یارانش با بی شمار دشمن در شهر بی وفایی ها و خیانت ها دچار بی وفایی و خیانت شوند و با نبردی شجاعانه به شهادت برسند...تا اینکه امشب اتفاقی دیدم تکرار قسمت آخر سریال مختار پخش می شود...کتابی دستم بود، جسته و گریخته هم کتاب می خواندم و هم نگاهی به فیلم می کردم هر چند برایم باز دشوار بود و کتاب شاید طفره رفتن از این دشواری...مختار جنگید ...مختار تیر خورد ...باز جنگید ...باز تیر خورد...و باز جنگید... تنها شده بود و غریب... مثل مولایش حسین (ع) ...باز آخر فیلم را ندیدم...حس عجیبی به دلم چنگ انداخته بود ...شاید در چنین لحظاتی بتوان اندکی از اوج تنهایی و غربت امام حسین (ع) و اباالفضل العباس و کربلاییان را درک کرد...بخصوص امامی را که تنها ی تنها در میدان نبرد می کند...یا ابالفضل العباس... یا حسین...سلام خدا بر شما و لعنت خدا بر قاتلان شما باد...
------------------------------
واقعا اگر د رعراق آن زمان بودیم آیا امام را تنها نمی گذاشتیم؟! و اگر بله ،بعد ترش در قیام مختار چطور؟ و یا بعد ترش...
۹۱/۱۰/۲۰