بیاخیال کنیم(شعری قشنگ...)
سلام
(که حرف می زنی از راه راست ،می بینی **به ناگهان همه جا صحبت از میانبُرهاست!...)دیروز این شعر رو دیدم خیلی جالب بود برام،از سایت شاعرش پیدا کرده و اینجا کپی کردم!! یک شعر دیگه هم هست که بعدا تو یک پست دیگه می گذارم.
بیاخیال کنیم
اگرچه مشکل ما از همین تصورها ست
بیا خیال کنیم عصر داینا سورها ست...
بیا خیال کنیم این زمین خونی گرد
سر شکستهای از دست پاره آجُرها ست
(عجب که خشت بنای تمدن ازسنگ است
ولی مصیبت ما مردم از تحجُر ها ست !)
بیا خیال کنیم این حیات خواب وخوراک
فقط عنایتی از کهکشان به آخُرهاست!
بیا خیال کنیم این جهان جان و خرد
تمام فلسفهاش خلق بی تفکرهاست؛
همین که روی بد زندگی به خوبان است
همین که روی خوشیها به سست عنصُرهاست!
همین که سفره انسان سفله سرشار است
همین که دست جوانمرد خالی از پُرهاست!
که حرف می زنی از راه راست ،می بینی
به ناگهان همه جا صحبت از میانبُرهاست!
همین که قصه تقسیم عشق ونان وامید
فقط حکایت زخم زبان انبُرهاست!
همین که دانش وتحصیل علم اگر خوب است
به لطف مال و مقام جناب دکتُرهاست !!
**
بیا خیال کنیم ، آه... بی خیال خیال
غرض ، تولد فریاد از این تلنگُرهاست
غرض همین دل سرخی که می تپد درایل
چنانکه که در شب توفان... سیاهچادُرها ست !!
شعر از :علیرضا سپاهی لائین وبلاگ