اسارت دیجیتالی !!
مکان :زمین
زمان :دوران سلطه پنهان گوگل و شرکاء!
(براساس داستانی واقعی در آینده ای نزدیک!)
عجله دارم چنگال را برمی دارم و تند تند دارم غذا می خورم که یهو چنگال تو دستم یه لرزش چند ریشتری می گیره و نور چراغ قرمزش مثل چراغ های گردان آتش نشانی من رو متوجه م یکنه که بنده یخدا این قدر تند تند غذا نخور برات خوب نیست!! خدا رو شکر این چراغ و لرزش ها بدون آژیر بودند!!!
بعد میروم سراغ مسواک و همانطور که مسواک می زنم به آواز مسواک هم گوش می دهم چون بهتر از آژیر خطریه که ممکنه بعدا به چنگال ها اضافه بشوند؟
می زنم بیرون،
چند لحظه که پیاده می روم گوشیم داد می زنه:
سرعت متوسط شما ،فشار خون فعلی شما،میزان استرس شما،میزان اکسیژن موجود در هوا و ...
اه اه اه دیگه جون به لب شدم از این همه اطلاعات!
نگاهی به دور و بر می کنم همه جا دوربین مدار بسته!فروشگاه،بانک، و حتی درب خانه ها با آیفون تصویری حافظه دار و حتی افراد عینکی!!!...
یک نفر عینکی داره از روبرو می آد،زل می زنم به عینکش!ااز کجا معلوم عینکش دوربین فیلمبرداری نداشته باشه؟!از همون هایی که گوگل تولید می کنه؟یا از کجا معلوم که روبات نباشه!
احساس می کنم هیچ جایی نیست که راحت بدون دوربین و جی پی اس و دستگاههای بی شمار لحظه ای با خود تنها شد!
از پیاده روی پشیمانم می خواهم سوار تاکسی بشم.یه تاکسی از دور میاد ...ادامه مطلب
دست تکون میدم .درست جلوی پایم می کشه کنار و منتظر می مونه!چقدر دلم تنگ شده برای بوق تاکسی ها!سوار می شم !و سلام می دهم و سلامی می شنوم و خوش آمدی! وباز دلم چقدر تنگ میشه برای زمانی که رانندگی تاکسی یه شغل بود! و یک انسان جوابتو تو تاکسی می داد نه یک ماشین!
مقصد رو می گم و با اینترنت تاکسی مشغول می شم.صفحه اول طبق معمول گوگل است چند لحظه بعد گوگل کنار آرمش عکس و اسم من رو نشون میده وسلام می کنه! و مکان دقیق حرکت فعلی ما به صورت ماهواره ای در گوشه ای نشون میده! گاهی فکر می کنم این گوگل سازمان جاسوسیه فقط اسمش روش نیست!خسته و عصبانی احساس زندانی بودن می کنم!چشمام رو می بندم"
دارم فکر می کنم:
به کفش جی پی اس دار و دارای ریزپردازنده که هر گونه عدم تعادل جسمی و رویانی ام رو بهم هشدار میده و به سایت پزشکی هم ارسال می کنه تا تتو پرونده ی پزشکی ام ثبت بشه!ا
به موبایلی که همه کاره من است:کلید در،ماشین،پول نقد،کارت شناسایی،دوربین عکاسی و فیلمبرداری و در آخر یک تلفن!
به تلویزیون و رایانه ای که افراد رو می شناسند و با اسمشان صدا شان می کنند!
به اتوموبیلی که فرمان و راننده ندارد!با اون صندلی های پر از سنسور برای کنترل سلامت و راحتی سرنشین!
به بیلبوردهای تبلیغاتی هوشمند که با توجه به رهگذر و به تناسب جنسیت و شخصیت و سوایقی که از او دارند آگهی نشون میدند!
به بالن بزرگ هوایی که با دوربین های پیشرفته شان هزار متر بالاتر از سطح شهر داره کل شهر رو رصد می کنه!
به مگس ها و پروانه و زنبورهایی که آزادانه همه جا پر می زنند و وزوز می کنند و از همه چی فیلم می گیرند!
و باز به تبلیغاتی که همیشه داد می زنند "زندگی راحت و بهتر با محصولات ما!"
آخه راحتی همیشه همراه با بهتر بودن زندگی نیست!
آیا میشه از این همه راحتی راحت شد!
چشمام رو باز می کنم و به مگسی نگاه می کنم که روی مانیتور بهم خیره شده!!
تذکر:
1 -این عکس آخریه فوتوشاپیه!
2 - تقریبا میشه گفت همه ی وسایل فوق الذکر الان تولید شده اند(و البته وسایلی متفاوت تر نیز!) فقط مسئله سر عمومیت یافتنشانه که اونم حتما به زودی و با شدتی چند برابر واقع خواهد شد!
الحاقیه: سوسک جاسوس طراحی شد کلیک کنید
مطلب بامزه ای بود
از شما چه پنهون دلم خواست
همچین بد هم نیستا
اخه اون موقع ارزش انسان بودن بیشتر می شه
ارزش صاحب فکر و اندیشه بودن
البته اگر آزادیه بیانش باشه...